Clik here to view.
Article 9
عشق من..... عشق تو در قلب من روح تو در جسم من ياد تو در فكر من دست تو در دست من هر قدم با هم ميريم با هم و با عشق هم تا...
View ArticleClik here to view.
با یاد تو اشک ریختم......
یک شب شبی تاریک در شب و تنهایی با یاد تو اشک ریختم بی تو در آن شبها بیزار از همه مردم دلگیر از این دنیا بی تو در آن شبها تنها و تنها..... با یاد تو اشک ریختم.... (نفس)...
View ArticleClik here to view.
Article 7
با تو می مونم با تو بودم با تو هستم تا قیامت.............. بی تو هیچم بی تو پوچم با صداقت................. تو را دوست دارم با صداقت بی نهایت تا قیامت....... (نفس)...
View ArticleClik here to view.
Article 6
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او...
View ArticleClik here to view.
Article 5
امروز یکی بهم گفت فراموشت کنم خندم گرفت... اما گریه کردم! فهمیدم نمی دونه چه غمه بزرگی تو دلمه ندیده بود قلبم شکسته ندیده بود گل عشقی رو که هر روز با گریه هام سیرابش میکنم هنوز پژمرده نشده هیچی نگفتم...
View ArticleClik here to view.
Article 4
به یاد او که بودن را ممکن ساخت ... لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. ديرروز يادگاري هايت...
View ArticleClik here to view.
Article 3
دیوانه عاشق پسر جوون رفت سر همون چشمه اي که بار اول دختر رو ديده بود. و با خودش زمزمه کرد : آحه چرا رفتي شهر؟ مي دوني که حتي من طاقت چند روز دوريت رو ندارم و در همون لحظه از تعجب حشکش زد وقتي ديد که...
View ArticleClik here to view.
Article 2
لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش...
View ArticleClik here to view.
یاد...
یک شب شبی تاریک در خلوت تنهایی در کنج اتاق غم با نور کم مهتاب با اشک غم دنیا با مشتی پر از فریاد فریاد از این دنیا فریاد از این غصه فریاد از این عشق و معشوقه در قصه در پشت سکوت خود با زخمی بی درمان با...
View ArticleClik here to view.
آدم برفی
یادت اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت شیشیه من زدم از خونه بیرون یادت اشاره کردی آدمک برفی بسازم واسه ساختنش رو برفا هرچی که دارم ببازم گوله گوله برف سرد و روی همدیگه می چیدم شاد و خندان بودم...
View Article
